داستان ♥♥قربانی سرنوشت ♥♥قسمت 8
داستان ♥♥قربانی سرنوشت ♥♥قسمت 8

کاترین رفت تو.همین طور داشت دور و اطراف رو نگاه میکرد یهو یکی زد رو شونش.کاترین برگشت.ریجی بود:

ریجی:بازم تو؟

کاترین:سلام

ریجی:تو اینجا چیکار میکنی؟

کاترین:من..........من

یهو لایتو پشت کاترین ظاهر شد:

لایتو:من بهش گفتم

ریجی:تو؟

لایتو:آره.به قول اون ساحره آتیش گرفتن خونه کاترین تقصیر کاناتو بود.منم گفتم برای این که اشتباه کاناتو رو جبران کنم کاترین رو به اینجا دعوت کنم

ریجی:بدون این که به من بگی؟

لایتو:بله

ریجی:تنبیهت رو میذارم برای بعدا

بعد به خدمتکارش گفت وسایلاشو ببره تو اتاقش:

کاترین:خب حالا که قرار من اینجا زندگی کنم،باید کل این عمارت رو بگردم.

ریجی:لایتو اینجا رو بهت نشون میده

لایتو:با کمال میل

لایتو اتاقارو بهش نشون داد.اتاق خود کاترین رو بهش نشون داد. کاترین رفت توش:

کاترین:صورتی؟

اتاق یویی رو داده بودن به کاترین:

لایتو:خب تو دختری.دخترا رنگ صورتی رو دوست دارن

کاترین:آره خب اما کل اتاق صورتیه و یکم بچگونس

لایتو:باید باهاش کنار بیای

کاترین:آهان

لایتو بقیه جاها رو نشونش داد.بعد داشت دستشویی رو نشون میداد:

کاترین:o…..m……g..

لایتو:چی؟

کاترین:خدای من؟این جا از اتاق خواب منم بزرگتره

لایتو:هه هه هه فکر کنم یادت رفته اینجا یه عمارته

کاترین:این وانو نگاه کن.خیلی باحاله

بعد کاترین رفت توش نشست:

لایتو:من جات بودم نمیرفتم اون تو!!

کاترین:چرا؟

لایتو:چون که یه دختر و پسر توش بودن.باهم«منظورش مال وقتیه که شو یویی رو تو وان حمام گاز گرفت»

کاترین:اشکالی نداره.من دارم عاشق این وان میشم.اینجا بهشته

لایتو:خب من همه جای عمارت رو نشونت دادم به غیر از جهنم

کاترین:جهنم؟اوه اول بهشت بعد هم جهنم خیلی هم خوب

لایتو کاترینو برد اتاق بازی.آیاتو هم داشت دارت بازی میکرد:

کاترین:اگه اینجا جهنمه پس شیطانش کو؟

آیاتو:رو به روت داره دارت بازی میکنه.

لایتو:تو دربرابر من فرشته کوچولو هم نیستی چه برسه به شیطان

آیاتو:خیلی هوس کردی تو رو بچسبونم به تخته دارت؟

لایتو:نه خیلی ممنون

کاترین:این قدر خون لجنتو کثیف نکن

لایتو:ها ها ها ها

آیاتو:کوفت

کاترین یدونه از دارت ها رو برداشت تا خواست بزنه یهو لایتو اونو از دستش گرفت:

لایتو:ممنون که دارت رو برام بلندکردی حالا فقط نگاه کن و یاد بگیر

لایتو دارت رو پرتاب کرد.امتیاز 70 رو گرفت:

آیاتو:پیشرفت خوبی بود

کاترین:به این میگی خوب؟خب اگه اینو ببینی چی میگی؟

کاترین یدونه دارت برداشت وقتی پرتابش کرد خورد وسطش:

آیاتو:اوه اوه یعنی دقیقا عین سوسک لهت کرد

لایتو:دانش آموز خوبیه.خوبه که همه چیرو زود یاد میگیره

کاترین:یعنی من دانش آموزم؟

لایتو: غیر از اینه؟

کاترین:حوصله جروبحث با تورو ندارم.میخوام برم وسایلامو بچینم.بعد هم میخوام برم تو بهشت یکم استراحت کنم

آیاتو:بهشت؟

اما دیگه کاترین رفته بود.کاترین وسایلشو چید بعد هم رفت تو اون دستشویی مثلا بهشت تو وان یه عالمه کف درست کرد.دکمه جکوزی رو هم روشن کرد.همین طور داشت ریلکس میکرد یهو لایتو اونجا طاهر شد.کاترین تا لایتو رو دید رفت زیر آب.لایتو هم دستشو گرفت و اوردش رو آب:

کاترین:تو توی بهشت من چیکار میکنی؟

لایتو:میبینم دکمه جکوزی رو هم پیدا کردی.

کاترین:آره خیلی خوبه.

لایتو:وقت شامه

کاترین:گشنم نیست

لایتو:به من نگو به این آقا بگو

یهو ریجی پشت لایتو ظاهر شد:

کاترین:هی زود از بهشت من برید بیرون

ریجی:بهتره دیگه این لوس بازیا رو بزاری کنار و بیای شامتو بخوری

کاترین:میخوای مجبوم کنی؟

ریجی:اگه لازم بشه.

کاترین:خب تا وقتی شماها اینجایید که نمیتونم از وان بیام بیرون.برین بیرون

لایتو:میخوای تو لباس پوشیدن کمکت کنم؟

کاترین:چی؟نخیر لازم نکرده.

لایتو و ریجی از اونجا رفتن کاترین لباساشو پوشید و رفت تا شامشو بخوره.

کاترین شامشو خورد و زودتر از همه رفت تا بخوابه.شب کاترین همش تو تختش وول میخورد.خوابش نمیبرد.آخرش تلسکوپش رو برداشت و رفت تو محوطه عمارت.همین طور داشت ستاره ها رو نگاه میکرد یهو یه گربه سفید اومد خودشو به پاهای مالید:

کاترین:آخی چه نازه!

گربه رو برش داشت و بغلش کرد.گربه چشماش قرمز بود:

کاترین:ای کاش میتونستم تو رو پیش خودم نگه دارم اما .......شایدم هم بتونم

کاترین اسمشو گذاشت زیبای شب.کاترین تلسکوپش برداشت و رفت تو اتاقش یکی از بالشتاشو رو بر داشت و گذاشت زیر تختش.زیبای شب انگار از کاترین خوشش اومد بود.زیبای شب زیر تخت خوابید.اون شب کاترین راحت خوابید.

قسمت بعدی=10 نظر


نظرات شما عزیزان:

tara
ساعت22:32---15 ارديبهشت 1397
بعدی رو کی میدی؟

روشنا
ساعت10:34---26 خرداد 1395
آخ جووون نظرات را تمامیدم
پاسخ:روشنا جون به وبم رحم کن.الان منفجر میشه از نظر


roshana
ساعت10:33---26 خرداد 1395
10

roshana
ساعت10:33---26 خرداد 1395
9

roshana
ساعت10:32---26 خرداد 1395
8

roshana
ساعت10:32---26 خرداد 1395
7

roshana
ساعت10:32---26 خرداد 1395
6

roshana
ساعت10:31---26 خرداد 1395
5

roshana
ساعت10:31---26 خرداد 1395
4

roshana
ساعت10:31---26 خرداد 1395
3

roshana
ساعت10:30---26 خرداد 1395
2

roshana
ساعت10:30---26 خرداد 1395
1

روشنا
ساعت10:29---26 خرداد 1395
این قسمت عالییییییییی بید
پاسخ:ممنون^_______^


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 26 خرداد 1395 ] [ 8:16 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts