داستان ♥♥قربانی سرنوشت♥♥ قسمت 5
داستان ♥♥قربانی سرنوشت♥♥ قسمت 5

صبح تو مدرسه کرولاین و بانی کاترینو سوال پیچ کردن:

کرولاین:وای تو با چند تا پسر دیگه هم آشنا شدی.کدومشون خوشتیپ تر از همه بود؟

کاترین:هیچ کدوم.

بانی:این آخه سواله؟تو عمارته چه شکلی بود؟خیلی قشنگ بود.نه؟

کاترین:ترسناک بود.

کرولاین:توش خون آشام هم بود؟

کاترین:شوخیت گرفته؟

کرولاین:بود یا نبود؟

کاترین:خون آشام اصلا وجود نداره.از بس فیلمای خون آشامی دیدی آب مغزت بخار شده.

بانی:دقیقا!!

کرولاین:ها ها ها خندیدم.به نظرم خون آشام وجود داره.

کاترین:خون آشام ها فقط افسانن تا بچه ها رو بترسونن تا سبزیجاتشونو بخورن.

کرولاین:باشه.شماها راس میگین.راستی بانی گفتی یه دختره میخواد بیاد این مدرسه.اسمش چی بود.

بانی:روشنا......روشنا جانسون

کرولاین:جدی میگی؟روشنا جانسون؟

بانی:میشناسیش؟

کرولاین:آره کلی ازش شنیدم که یه دختر خیلی باحاله با این که خر خونه اما خیلی باحاله.

بانی:ازش متنفرم!!

کاترین:چرا؟

بانی:چونکه.....زیرا.

کرولاین:چون رغیب خانوم خانوما بوده.تو مسابقه ربات ها بردتش.

بانی:ببند اون گاله رو!!!

کاترین:هی هی بس کنین.بیان ریم یه چیزی بخریم بخوریم من دارم میمیرم از گشنگی.

کرولاین:10 دقیقه دیگه کلاسمون شروع میشه.

بانی:بریم.منم یکم گشنمه.

دخترا داشتن از مدرسه میرفتن که یهو یه لیموزین سفید جلوشون ایستاد.بعد سوبارو با آیاتو،کاناتو و لایتو از ماشین بیرون اومد.بانی و کرولاین هم دیگه داشت فکشون به کف زمین رسید:

کاترین:چه خبرتونه؟انگار شاهزاده چارمین دیدین.

لایتو:ممنون از تعریفت.

کاترین:منظورم شما نبودین.

کرولاین:اینا همونایی هستن که دیدیشون؟

کاترین:آره

بانی:پس بگو چرا گفتی من برم.تنها تنها؟ناقلا؟

کاترین:خفه.

لایتو:نمیخوای مارو به دوستات معرفی کنی؟

کاترین:دخترا پسرا.....پسرا دخترا

کرولاین:این دیگه چجور معرفی بود؟

کاناتو:ما تو تشخیص جنسیت ماهریم.

آیاتو:فقط میخواست بگه که اونا دخترن.

کرولاین:من کرولاین پارسون

لایتو:من لایتو ساکاماکیم.اینم برادرام آیاتو،لایتو و سوبارو

بانی:شماها با هم برادرین؟

آیاتو:مشکلیه؟

بانی:نه.خیلی هم خوب

بعد یه صدایی اون را به خودش جلب کرد:

........:بانی....بانی سلام

بانی:دردسر وارد میشود من رفتم

کرولاین:کجا؟

کاترین:این دختره باید روشنا باشه.

سوبارو:کی؟

کاترین:شما کلاس ندارین؟

روشنا:سلام.من......

تا اومد بیاد پیشه بچه ها یهو پاش پیچ خورد افتاد رو کمر آیاتو.آیاتو با کله رفت سمت دیوار و روشنا خورد زمین:

آیاتو:آی ی ی سرم دختره ی دست پا چلفتی

روشنا:شاید من دست پا چلفتی باشم اما سه بار تو مسابقات المپیاد ربات ها رتبه اوردم و یه بار هم ملکه زیبایی شدم.

کرولاین:جدا؟

روشنا:بله.من روشنا هستم.روشنا جانسون

بعد دستشو برد سمت کاترین تا دست بده:

کاترین:سلام من کاترین سالواتور هستم.

کرولاین:منم کرولاینم.کرولاین پارسون

روشنا:خب من باید پیش تو باشم کاترین پدرم گفته تو این مدت که اینجا هستم،باید پیش تو زندگی کنم

کاترین:یعنی چه قدر؟

روشنا:سه سال

کرولاین:جان؟!؟سه سال؟

بعد یهو دیمن اونجا با دوتا قهوه ظاهر شد:

دیمن:سلام آجی کوچیکه خودم بیا برات قهوه اوردم

کاترین:اولا من از تو بزرگترم دوما ممنون

روشنا:تو باید دیمن باشی!

دیمن:بله؟

روشنا:آخی چه نازی!

بعد لپاشو کشید.اون سه تا داشتن منفجر میشدن از خنده.سوبارو هم طبق معمول اخمو بود:

دیمن:ولم کن.کاترین منو از دست این نجاتم بده

کاترین:روشنا جان بهتره ولش کنی.

روشنا:باشه.ادامش تو خونتون

دیمن:تو خونه ما؟

روشنا:بله

کاترین:قرار سه سال پیش ما باشه.حالا وسایلش رو ببر خونه

لایتو:وای دلم.ها ها ها.ما باید بریم این شهر رو بگردیم.

کاناتو:بدو.

آیاتو:بریم تا موهاتونو نگرفتم ببرمتون تو ماشین.

لایتو:خدافظ بیچ-چان!!

کاترین:جان؟!؟!؟

کاناتو:خدافظ عروسک خیمه شب بازی!

کاترین:برین دیگه برنگردین

کرولاین:وای تو یه شبه دو تا لقب گرفتی.آفرین.پیشرفت خوبی بود

کاترین:خفه شو.من رفتم سوبارو سر کلاس میبینمت

سوبارو:وایسا

و دستشو گرفت:

کاترین:چیه؟

سوبارو:فقط میخواستم از ت تشکر کنم همین

کاترین:تشکر کردی؟ولم کن برم

سوبارو:فقط این نیست.دیگه نبینم دور و ور من و برادرام بپلکی.فهمیدی؟

کاترین:نه من خیلی از برادرات خوشم میاد.دو روز نگذشته برادرت به من توهین میکنه.

سوبارو:گفتم که بدونی.

بعد سوبارو از اونجا رفت:

کرولاین:اون چش بود؟

روشنا:به احتمال زیاد از یه بیماری روانی رنج میبره.

کاترین:دیوونست.اول تشکر میکنه بعد تهدید؟یه چیزیش میشه؟

زنگ سوم که خورد.دیمن بایکی از دوستاش رفت خونشون.کاترین و روشنا هم داشتن پیاده بر میگشتن:

روشنا:میدونی من همیشه دوست داشتم یه دوست صمیمی داشته باشم.من مطمئنم ما دوستای خوبی برای هم میشیم.

کاترین:وای سرم.من این طور فکر نمیکنم.

روشنا:به این کارت میگن منفی گرایی.منفی گرایی باعث میشه افسره بشی.تازه برای سلامتیت اصلا خوب نیست.

کاترین:منظور؟

روشنا:خب میدونی برای کسی که خواهرش رو بچگی از دست داده و تو 15 سالگی پدر و مادرش رو از دست میده خیلی بده.

کاترین:تو از کجا میدونی؟

روشنا:پدرم با عموی تو دوسته.داشت برای پدرم تعریف میکرد منم اتفاقی شنیدم.

کاترین:عمو زَک؟

روشنا:آره.

کاترین:خب هر کسی سعی میکنه با مشکلاتش کنار بیاد.منم با این روش با مشکلاتم کنار میام.

روشنا:رسیدیم؟

کاترین:یه خیابون دیگه مونده.

وقتی میرسن تا روشنا وارد میشه یه جیغ بلند میکشه:

روشنا:جییییییییییییییییییییغ

کاترین:چه خبرته؟

روشنا:این جا افتضاحه.من نمیتونم اینجا زندگی کنم.

کاترین:منو بگو چی شده؟ببین بخوای نخوای باید اینجا زندگی کنی.فهمیدی؟اگه بخوای میتونی تو کوچه زندگی کنی؟

روشنا:باشه.باشه.من دیگه جیغ نمیکشم.فقط زود اتاقمو نشونم بده.

کاترین:اتاقتو؟

روشنا:آره

کاترین:تو روی کاناپه میخوابی

روشنا:آه جدی؟من نمیتونم.کمرم درد میگیره.

کاترین:مشکل من نیست.خب برو همه جا ببین تا دوباره نصفه شبی جیغ نکشی.

روشنا:حتما چرا که نه؟

کاترین رفت تو اتاقش ساعت 5 عصر دیمن زنگ زد به کاترین:

دیمن:سلام

کاترین:سلام.کجایی؟

دیمن:من خونه دوستمم.

کاترین:کدومشون؟

دیمن:نیکلاوس.

کاترین:کی؟

دیمن:یکی از دوستام.ساعت 8 شب میام نگرانم نباش

کاترین:دیمن.....دیمن

دیمن:خدافظ خواهر کوچولو

کاترین:نه قطع نکن...اَه

روشنا یهو اومد تو اتاق کاترین:

روشنا:وای چه اتاق قشنگی داری.میشه حداقل من اینجا درس بخونم.اون پایین خیلی اذیت میشم.

کاترین:باشه باشه بیا

روشنا:ممنون آجی جون

کاترین:تو چی گفتی؟

روشنا:آم ببخشید از این کلمه بدت میاد؟

کاترین:نه اما چرا گفتی؟

روشنا خب من همیشه دوست داشتم یه خواهر داشته باشم اما همیشه تنها بودم

کاترین:دیگه منو با این اسم صدا نزن

روشنا:خیلی خب.......باشه

کاترین از اتاق رفت بیرون و بعد رفت تو فکر.یاد خواهر مردش افتاد.برای این که زیاد به خواهرش فکر کنه شروع کرد به تمیز کردن خونه ساعت 6 خاله اِما اومد خونه:

کاترین:سلام خاله جون

اِما:سلام عزیزم وای

تو دستای اِما یه عالمه خرید بود:

کاترین:بدینش به من.

اِما:ممنون عزیزم آه حالا باید خونه رو تمیز کنم

بعد دید خونه مثله یه دسته گله:

اِما:اینا کار توعه؟

کاترین:آره راستی خاله یه مهمون داریم

اِما:قدمش رو چشم کی هست؟

کاترین:روشنا بیا

روشنا اومد دم پله ها.اِما تا روشنا رو دید انگار به برق وصل کرده باشنش رفت سمت پله ها:

روشنا:خاله!!!!!!

اِما:عزیزم.خیلی خوشحال شدم از این که اومدی.

بعد روشنا اِما رو بغل کرد خیلی محکم:

کاترین:شما هم دیگه رو میشناسین؟

روشنا:آره

اِما:چجورم.

کاترین:آه چرا به من نگفتی خاله؟

اِما تا اومد بگه یهوگوشیش زنگ زد.بعد از چند دقیقه اِما گوشی رو قطع کرد:

اِما:من باید برم یه جایی یه هفته دیگه میام  یا شایدم دیرتر.

کاترین:چرا خاله؟

اِما:دوستم تصادف کرده کسی رو نداره ازش مواظبت کنه.کاترین عزیزم مواظب دوستت باش.من روشنا رو به تو میسپارما

کاترین:باشه اما...........

اِما:خیلی هم خوب من دیگه باید برم.خدافظ بچه ها.

روشنا:خدافظ خاله جون

کاترین:خدافظ

اِما از خونه رفت بیرون سوار ماشینش شد و رفت:

روشنا:مثله اینکه فقط من و تو موندیم.

کاترین:دیمن ساعت 8 میادش

روشنا:چه بد

کاترین:چرا اون وقت؟

روشنا:من زیاد از پسرا خوشم نمیاد

کاترین:آره با اون لپ کشیدنت معلوم بود.

روشنا:ها ها ها من برم درسامو بخونم

کاترین:منم میشینم فیلم میبینم.

ساعت 7:45 دقیقه یکی زنگ در خونه رو زد.کاترین رفت درو باز کنه.وقتی درو باز کرد............

بقیش برای فردا.تا فردا خب فکر کنید ببینید چه کسی رو میبینه و چه اتفاقی می افته.


نظرات شما عزیزان:

روشنا
ساعت16:16---23 خرداد 1395
خخخخ اشکالی نداره عزیزم هنوز در خماری به سر میبرم ولی ی خواهشی دارم میشه توی رمانت بهت بگم آجی؟؟
پاسخ:باشه حتما


روشنا
ساعت15:08---23 خرداد 1395
ناقلا قسمت بعدیو نگذاشتی ولی بگذار طورو خدا آجی صدات کنم
پاسخ:وای ببخشید روشنا جون .از بس خسته بودم یادم رفت.چون دیشب تا 2 بیدار بودم داشتم داستان مینوشتم بعد یهو لب تابم هنگ کردهمه داستان پوف الان میذارم


روشنا
ساعت17:34---22 خرداد 1395
خخخ قربونت راستی آجی فردا ساعت چند میگذاری ادامهرو که دیگه دل تو دلم نیست خخخ
پاسخ:نمیدونم.شاید صبح بذارم.شاید ظهر اما به احتمال زیاد تا عصر میذارم


مهسا
ساعت15:57---22 خرداد 1395
مسابقه جدید گذاشتم بیا شرکت کن
پاسخ:دارم میام


روشنا
ساعت11:29---22 خرداد 1395
این قسمتم مثل همیشه عالی بود ممنونم که منو توی رمانت آوردی آجی راستی من فکر میکنم یا سوباروعه یا آیاتو یا کارل هاینز خخخ فدات آجی قربون دستت ایشالا زود تر فردا برسه که دیگه طاقت ندارم خخخ
پاسخ:منم خیلی دوست دارم فردا زودتر برسه.راستی خواهش میکنم.کاری نکردم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 22 خرداد 1395 ] [ 10:3 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts