داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 3
داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥قسمت 3

صبح کاترین بر عکس همیشه دیر بیدار شد.ساعت 7:15.معلوم بود خیلی بهش دیشب خوش گذشته بود.صبح به زور دیمن بیدار شد.یه تاکسی گرفت و رفت مدرسه.زنگ تفریح که خورد که کاترین خیلی خیلی ساکت بود.کرولاین یه اشاره به بانی میکنه:

کرولاین:نگاش کن.مثل همیشه نیست.

بانی:آره خب که چی؟

کرولاین:یعنی چی خب که چی؟من دارم از فوضولی میمیرم.هی کاترین!!!

کاترین یهو از تو فکر اومد بیرون:

کاترین:آ چیه؟

کرولاین:تو چت شده؟

کاترین:من؟من چیزیم نشده.

بانی:اثرات عشق همینه دیگه!!هه هه هه هه

کاترین:بانی!!

بانی:چیه خب؟راس میگم دیگه.

کرولاین:آه معلومه هر کسی عاشق اون خوشگله میشه خب

کاترین:جان؟!؟!؟

بانی:منظورش همون سفیدس.اسمش چی بود؟

کرولاین:سوبارو.....سوبارو ساکاماکی

بانی:اوه می خوای بیوگرافیش هم بگی؟

کرولاین:اگه بخوای حتما!!

کاترین:واقعا؟

کرولاین:بله!!اسمش سوباروس.اسم پدرش توگو ساکاماکیه.اون یه سیاستمدار معروفه.اون از رنگ سفید و خاکستری خیلی خوشش میاد.سرگرمیش اینه که پشت پنجره بشینه و گلا رو تماشا کنه.اگه آدرس عمارتش رو خواستی بگو تا بهت بدم!

کاترین:راستشو بگو.ایمیلشو هک کردی یا گوشیشو؟

کرولاین:آ.....جدی که نمیگی؟من اینا رو زنگ دوم و سوم فهمیدم.

بانی:چجوری اونوقت؟

کرولاین:راستش یه رازه.

کاترین:کرولاین

کرولاین:اگه التماسم کنین شاید!!!

بانی:التماس؟؟؟؟عمرا!!!!!

همین طور داشتن جرو بحث میکردن که یهو سوبارو اونجا ظاهر شد:

سوبارو:کاترین!

کاترین:آم بله!!

بانی:اوه چه با جذبه!!

کرولاین:جذبه یا جذابه؟

سوبارو:جان؟!؟!؟

کاترین:کاری داشتی؟

سوبارو:آره.یکی از دوستات گفت که شمارمو می خوای!

کاترین:من؟کی بهت گفت؟

بانی:من^___^

کاترین:بانی!!

سوبارو:بیا

کاترین:لازم نکرده.شما برو گلاتو تماشا کن.

بانی:کاترین!ببخشید دوست من فقط یکم عصبیه همین!

بانی تا دستش خورد به کاغذ یهو رفت تو فکر:

سوبارو:آممم.....حالت خوبه؟

بانی:هان؟هیچی.شما دیگه می تونین برین

سوبارو از اونجا رفت :

کرولاین:بانی حالت خوبه؟

بانی:نمی دونم تا دستم خورد به کاغذ یه چیز سیاهی اومد جلوی چشمام.حس خیلی بدی بهم داد.

کاترین:حالا کی عاشقه؟

بانی:گفتم حس بد نه حس خوب بیا ایمیل و شمارشو نوشته

کاترین:به درد خودت می خوره!!

کرولاین:بده به من.بعضی چیزا لیاقت می خواد!!

کاترین:منظورت اینه که من بی لیاقتم.بده به من اون کاغذو!!!

کرولاین:نقشه های من همیشه جواب میده!

زنگ آخر که خورد سوبارو زودتر از همه رفت.کاترین آخرین نفری بود که داشت می رفت.کاترین یهو چشمش خورد به صندلی سوبارو.گردنبند سوبارو افتاده بود زیره میز.کاترین اونو بر داشت و زود رفت دنبالش اما سوبارو رفته بود:

کاترین:من اینو باید بهش بدم.

یهو بانی بی هوا زد تو کمرش:

بانی:چی داری میگی؟

کاترین:سوبارو اینو جا گذاشت.

بانی:یه کلید؟

کاترین:فقط یه کلید نیست.گردنبندشه.

بانی:یه کلید؟!

کاترین:آره شاید یکم عجیبه اما واقعا گردنبندشه.

بانی:خب تا فردا صبر کن بهش بده.

کاترین:نمی تونم.من تا شب نمی تونم صبر کنم.

بانی:خب از من می خوای برات چیکار کنم؟

کاترین:هیچی!!فقط اینکه از طریق گوشیش رد یابیش کنی!همین!!

بانی:چی؟!؟یعنی گوشیشو هک کنم؟عمرا من دیگه همچین کاری نمیکنم.

کاترین:خواهش.

بانی:فقط نباید به اَبی بگی.خب؟

کاترین:باشه.

کاترین بانی رو برد خونش.اونجا بانی با لب تاب کاترین گوشی سوبارو رو هک کرد و آدرس رو بدست آورد:

بانی:دوست داری بدونی عمارتش چه شکلیه؟

کاترین:عمارت؟اون تو یه عمارت زندگی میکنه؟

بانی:آره.اینم عکسش

و عکس عمارت ساکاماکیا رو نشونش داد:

کاترین:وای چقدر بزرگه.یعنی سوبارو اینجا تنها زندگی میکنه؟

بانی:آدمایی مثله اون تنهایی رو بیشتر دوست دارن.

کاترین:خب من باید برم اینجا.

بانی:میدونی چقدر کرایه تاکسی باید بدی؟

کاترین:تو منو می رسونی.

بانی:من؟اولا من نه سن قانونی دارم نه گواهینامه.پس بی خیالش!!

کاترین:رانندگی بلدی؟

بانی:آره اما....

کاترین:به خاطر بهترین دوستت

بانی:خیلی خب باشه

بانی کاترین رو رسوند اونجا.وقتی میرسن دیگه شب شده بود.کاترین از ماشین اومد بیرون:

بانی:من همین جا بمونم یا باهات بیام؟

کاترین:تو رو برو

بانی:چی؟

کاترین:برو.اَبی بفهمه جفتمونو میکشه.

بانی:پس چجوری بر میگردی؟

کاترین:خودم بر میگردم.

بانی:چجوری؟

کاترین:برو دیگه!!!

بانی:باشه بابا.چرا داد میزنی؟من رفتم.

کاترین داشت میرفت سمت عمارت بانی دو تا بوق براش زد و رفت:

کاترین:دیوونه!!

کاترین رفت سمت عمارت که یهو بارون گرفت.کاترین برای اینکه خیس نشه زود رفت دم در  و در زد.در خود به خود باز شدن:

کاترین:چه هوشمند!!!

کاترین رفت تو.درا یهو محکم بسته شدن:

کاترین:وای.این دیگه کارش از هوشمند هم گذشته!!

کاترین گوشیشو در اورد و چراغ قوشو روشن کرد.یکم دور اطراف رو گشت:

کاترین:سلام.کسی نیست؟سوبارووووووووو

کاترین رفت تو یه سالنی.دور اطراف رو نگاه کرد کهیهو گوشیش خاموش شد:

کاترین:اَه شارژش تموم شد.لعنتی.آهای ی ی ی ی ی.کسی نیست؟

......:صداتو ببُر

کاترین:سوبارو تویی؟بدون اگه می خوای منو بترسونی سخت در اشتباهی!!

......:صدات رو مخه.

کاترین:تو کی هستی؟صدات اصلا شبیه سوبارو نیست!!

کاترین احساس کرد یکی دستشو گذاشته رو شونش!!

کاترین بر گشت. یهو......

 

 

به نظرتون کیو میبینه؟

نظر بدید.منتظرم!!!!!!!!

 


نظرات شما عزیزان:

روشنا
ساعت19:17---21 خرداد 1395
خخخ باشه اگه میشه انسان باشم و دلشو حسابی ببرم که حتی نگاهم به یویی نندازه خخخ
پاسخ:فقط مواظب باش نکشتت.خخخخ


روشنا
ساعت17:27---21 خرداد 1395

بعله عسیسم میشه لطفا سریع تر قسمت بعدیو بگذاری الان من در وب یویون مرده به حساب می آم ادامه رو نگذاشته من الان قبرمم کنده شده آجی اگه تو قسمت بعدیو نگذاری دیگه من میرم توش خخخخ ببخشید آجی قصد توهین نداشتم
پاسخ:باشه فعلا دارم تو word تایپش میکنم.این قسمت آیاتو دقیقا خورد میشه.راستی میخوای انسان باشی یا خون آشام یا میخوای تو داستان تبدیل خون آشام بشی؟راستی اگه میخوای با آیاتو باشی منتظر یه جنگ و دعوای درست حسابی با یویی باش خخخخخخخخ



روشنا
ساعت17:06---21 خرداد 1395

عالییییییییی بود مثله همیشهههههه به نظرم آیاتو هست میشه آجی من با آیاتو باشم فقط خیلی خیلی عشقولیش کنیا خخخ
پاسخ:از کجا فهمیدی؟فکر کردم کسی نمی فهمه.واقعا باهوشی.باشه.آیاتو دیگه قطعیه؟



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 21 خرداد 1395 ] [ 11:9 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts